خطاهاي ادراكي
خطاهای ادراکی به خطاهایی اطلاق میشود که در فرآیند درک اطلاعات و یادگیری ایجاد میشوند. این خطاها ممکن است در هر مرحلهای از فرآیند ادراکی اتفاق بیفتند و میتوانند تأثیرات زیادی بر روی درک ما از دنیای پیرامون ما داشته باشند. این خطاها معمولاً ناخودآگاه و بدون توجه به آنها رخ میدهند.
خطاهای ادراکی به عنوان یک مفهوم در حوزه روانشناسی و علوم شناختی تدریس میشوند. اما مفهوم کلی این خطاها و بررسی آنها در تحقیقات روانشناسی و علوم شناختی مدتها پیش از تاریخ کنونی شکل گرفته است و همچنان نیز مورد بررسی و تحقیقات قرار میگیرد.
اولین تحقیقات رسمی و علمی در مورد خطاهای ادراکی از دهه 1950 میلادی آغاز شدند. اولین کسی که به طور علمی به بررسی خطاهای ادراکی پرداخت، “سلمان اش” (Salomon Asch) بود. او در دهه 1950 مطالعاتی را در مورد پدیدهای به نام “تأثیر گروه” (Group Effect) انجام داد که نشان میداد چگونه افراد به تصمیمهای نادرست و ادراکهای غلط میرسند تحت تأثیر دیگران قرار میگیرند. این مطالعات معروف به “آزمایش خطمستقیمی” (Line Judgment Experiment) بودند و به نمایش میگذاشت که چگونه افراد به شکل غلط تصمیمگیری میکنند و به دلیل تأثیر گروه به جوابهای اشتباه میرسند.
بعد از تحقیقات اش، بسیاری از محققان و روانشناسان در حوزه روانشناسی شناختی و علوم شناختی به بررسی خطاهای ادراکی و تأثیر آنها بر رفتار و تصمیمگیریها ادامه دادند. این تحقیقات پیوسته ادامه داشته و همچنان نیز مورد مطالعه و تحقیق قرار میگیرند.
با توجه به موضوع پژوهشها و تحقیقات متعدد، نظریات مختلفی درباره خطاهای ادراکی ارائه شده است. این نظریات ممکن است در مواضع و مسائل مختلف از خطاهای ادراکی تمرکز کنند. برخی از این نظریات ممکن است شامل ارتباط این خطاها با تصمیمگیریهای زودهنگام، اثر تأثیرات قبلی، اهمیت اطلاعات اولیه و … باشند. این تحقیقات به صورت پیوسته در زمینههای مختلف انجام میشوند و مطالعههای جدید به توسعه و بررسی نظریات مرتبط با خطاهای ادراکی کمک میکنند.
انواع خطاهای ادراکی:
- خطاهای القاءی: این خطاها وقتی رخ میدهند که ما به اطلاعات جدید اشتباهی باور کنیم یا به خاطر اطلاعات نادرست قبلی، درک اشتباهی از واقعیت داشته باشیم.
خطاهای القاءی یا ایجاد خطا (Priming) در حوزه روانشناسی و علوم شناختی به معنای اثر تاثیرگذاری اطلاعات یا تحریکهای قبلی بر عملکرد یا واکنشهای ما به تحریکهای جدید است. به عبارت دیگر، وقتی که انسان به اطلاعات یا محرکهایی قبلی دسترسی داشته باشد، این اطلاعات ممکن است تصمیمگیریها، انتخابها و رفتارهای آینده او را تحت تأثیر قرار دهد.
این اثر القاءی معمولاً ناخودآگاه است و بدون اینکه فرد به طور آگاهانه از آن آگاه شود، تصمیمگیریها و رفتارها را شکل میدهد. این اثر میتواند مثبت یا منفی باشد و ممکن است در موارد مختلف اتفاق بیفتد.
برای توضیح بهتر، یک مثال را در نظر بگیریم:
فرض کنید یک نفر به تازگی اخباری منفی درباره یک شهر خاص شنیده باشد. این اخبار ممکن است مربوط به جرم و جنایت، افزایش بیماریها و یا مشکلات دیگر باشند. حالا، اگر او به طور ناخودآگاه به همان شهر سفر کند، احتمالاً این اطلاعات منفی تأثیر بر تصمیمات و رفتارهایش در آن شهر خواهد داشت. این تأثیر ممکن است به این شکل باشد که او با احتیاط بیشتری حرکت کند، از اطرافیان خود بیشتر به دوری کند یا حتی از شهر با خاطرههای منفی زودتر خارج شود.
از طرف دیگر، اثر القاءی ممکن است به صورت مثبت هم رخ دهد. به عنوان مثال، اگر فردی به یک کشور با فرهنگ و تاریخ غنی سفر کند و از دیدن آثار باستانی و مناظر طبیعی زیبا لذت ببرد، احتمالاً تجربیات خوبش در این کشور ممکن است موجب اثر القاءی مثبت شود و بار دیگر وقتی به فکر سفر به همان کشور باشد، خاطرات خوب او در ذهن نقش بگیرند و تصمیم به سفر به همان کشور را بیشتر کنند.
خطاهای القاءی نشان میدهد که چگونه تجربیات و اطلاعات قبلی ما میتوانند رفتارها و تصمیمات آتی ما را شکل دهند، حتی اگر این تأثیر به طور آگاهانه نباشد. این نکته اهمیت ویژهای در فهم رفتارها و روانشناسی انسان دارد و میتواند در طراحی استراتژیها و تصمیمگیریهای موثر در موارد مختلف کاربرد داشته باشد.
مثال: شخصی که گربهای سیاه و براق را در محل کار دیده است و بعداً یک گربه دیگر سیاه رنگ را در خیابان میبیند، ممکن است فکر کند همان گربهای است که در محل کار دیده بود، در حالی که در واقعیت اینها ممکن است دو گربه متفاوت باشند.
- خطاهای تأثیرات قبلی: این خطاها وقتی رخ میدهند که اطلاعات یا باورهای قبلی ما تصمیمگیریها و درک ما از موقعیتها را تحت تأثیر قرار دهند.
خطاهای تأثیرات قبلی یا خطاهای تأثیر پذیری پیشین (Primacy Effects) وقتی رخ میدهند که اطلاعات یا تحریکهای اولیه که در ابتدای فرآیند به ما ارائه میشوند، تصمیمگیریها و نتایج آینده را تحت تأثیر قرار میدهند. به عبارت دیگر، اطلاعاتی که در ابتدای یک فرآیند دریافت میکنیم، ممکن است تصمیمات و انتخابهای ما را بیشتر از اطلاعات بعدی تحت تأثیر قرار دهند.
برای توضیح بهتر، یک مثال را در نظر بگیریم:
فرض کنید که شما به عنوان مدیر منابع انسانی یک شرکت هستید و نیاز به استخدام یک کارمند جدید دارید. شما در حال مصاحبه با چند نفر از متقاضیان هستید. اولین متقاضی که به مصاحبه میآید، با یک سابقه کار بسیار موفق و تجربه چندین ساله در همان زمینه به شما معرفی میشود. این متقاضی در مصاحبه خوب عمل کرده و اطلاعات مثبتی از خود ارائه داده است.
سپس، متقاضی دیگری که کمترین تجربه و سابقه کار دارد وارد مصاحبه میشود. این متقاضی همچنین عملکرد خوبی در مصاحبه داشته اما سابقه کمتری نسبت به متقاضی اول دارد.
حالا با توجه به اطلاعاتی که در ابتدا دریافت کردهاید، احتمالاً متمایل به انتخاب متقاضی اول خواهید بود. این انتخاب به خاطر تأثیر پذیری پیشین است که اطلاعات مثبت مربوط به متقاضی اول در ذهن شما ایجاد کرده است. این تمایل ممکن است به این دلیل باشد که شما به اولین اطلاعات دریافتی بیشتر اهمیت میدهید و یا به دلیل اثر تأثیر مثبت اولیه که در ذهن شما ایجاد شده است، متمایل به یادآوری و برجستهسازی این اطلاعات باشید.
این خطای تأثیرات قبلی میتواند در تصمیمگیریها و انتخابها تأثیر گذار باشد و ممکن است به نادرستی موجب انتخابهایی شود که بهترین نتیجه را ندارند. این نکته مهم است که در فرآیند تصمیمگیریها، اطلاعات و تجربیات بعدی را هم در نظر بگیریم و با تحلیل کامل و منطقی به تصمیمات رسید.
مثال: فرض کنید شما باور دارید که یک دانشجوی باهوش هستید. به همین دلیل، وقتی در یک آزمون با مشکل مواجه میشوید، احتمالاً این باور به شما کمک میکند که از خودتان انتظار نتیجهگیریهای خوبتری داشته باشید.
- خطاهای تصمیمگیری: این خطاها وقتی رخ میدهند که به طور نادرست اطلاعات را تفسیر کرده و بر اساس آنها تصمیمهای اشتباهی بگیریم.
خطاهای تصمیمگیری، اشتباهاتی هستند که در هنگام انتخاب و تصمیمگیری رخ میدهند و ممکن است به دلیل اطلاعات ناقص، تصمیمگیریهای عجولانه، اثر تأثیرات قبلی و … باشند. این خطاها باعث میشوند تصمیمگیریها کمتر دقیق و بهینه باشند و از آنجا که ممکن است ناخودآگاه اتفاق بیفتند، فرد اغلب به نادرستی از صحت تصمیمهای خود اطمینان پیدا میکند.
برای توضیح بهتر، یک مثال را در نظر بگیریم:
فرض کنید شما در حال خرید یک موبایل جدید هستید. پس از مطالعه مشخصات فنی مختلف، به دو مدل موبایل مشابه و محبوب از دو برند مختلف رسیدهاید. اکنون موقع تصمیمگیریهستید که کدام موبایل را بخرید.
اما ممکن است اطلاعات ناقصی داشته باشید. به عنوان مثال، از یک دوست شنیدهاید که موبایل اول (برند A) مشکلاتی دارد و بعد از چند ماه استفاده به سرعت خراب میشود. از طرف دیگر، موبایل دوم (برند B) را هم خوب شنیدهاید که به اندازه موبایل اول پرفورمنس دارد و مشکلات کمتری دارد.
حالا وقتی در فروشگاه هستید و تصمیم میگیرید که کدام موبایل را بخرید، به دلیل اثر تصمیمگیری قبلی و تأثیر اطلاعاتی که از دوست شنیدهاید، احتمالاً متمایل به انتخاب موبایل دوم (برند B) خواهید بود. این انتخاب ممکن است به دلیل این باشد که شما به اطلاعات منفی مربوط به موبایل اول (برند A) بیشتر اهمیت میدهید و نادرستاً اطلاعات مثبت مربوط به موبایل دوم (برند B) را برجسته میسازید.
این خطای تصمیمگیری نشان میدهد که چگونه تصمیمگیریها ممکن است تحت تأثیر اطلاعات قبلی و تصمیمات گذشته ما قرار بگیرند و ممکن است منجر به انتخابهای نادرست و نامطلوبی شوند. این نکته حائز اهمیت است که در فرآیند تصمیمگیریها و انتخابها، اطلاعات را به طور کامل بررسی کنیم و از تحلیل منطقی و دقیق استفاده کنیم تا به تصمیمات بهتری دست یابیم.
مثال: یک نفر ممکن است با مشاهده چند نمونه مثبت از رفتاری در دیگران، نتیجه بگیرد که همه افراد با این ویژگیها رفتار مشابهی دارند، در حالی که این تصمیم نادرستی است.
این نمونهها تنها چند مثال از خطاهای ادراکی هستند و بسیاری دیگر وجود دارند. درک و آگاهی از این خطاها میتواند به ما کمک کند که بهتر و دقیقتر از دنیای پیرامونمان درک کنیم و تصمیمگیریهای بهتری بگیریم.
آشفتگی های ادراکی
آشفتگیهای ادراکی یا Perceptual Distortions به خطاهایی اطلاق میشود که در فرآیند درک حسی اطلاعات ایجاد میشوند. این خطاها باعث میشوند که ما به شکل غلطی اطلاعات را ادراک کنیم و نتایج نادرستی از محیط پیرامونمان به دست آوریم. آشفتگیهای ادراکی ممکن است در ارتباط با حواسهای مختلف مانند بینایی، شنوایی، لامسه و … رخ دهند و معمولاً در اثر تداخل و تحریکات ناشی از محیط و یا ویژگیهای خاص افراد ایجاد میشوند.
به عنوان مثال، برخی از آشفتگیهای ادراکی عبارتند از:
- هالو (Halo): هالو به وضوح یک شیء یا فرد با دایرهای نورانی یا نقاط رنگی دور آن اطلاق میشود. این مسئله معمولاً در ارتباط با بینایی ما است و میتواند تصویری تار و گمشده از شیء ایجاد کند.
آشفتگی هالو (Halo) یکی از انواع آشفتگیهای ادراکی در حوزه بینایی است که ممکن است زمانی رخ دهد که ما به یک شیء یا فرد نگاه میکنیم. هالو به وضوح یک شیء یا فرد با دایرهای نورانی یا نقاط رنگی دور آن اطلاق میشود که ممکن است شکل آن را تار و گمشده نماید و باعث ایجاد اطلاعات نادرست در ذهن ما شود.
برای توضیح بهتر، یک مثال از آشفتگی هالو را در نظر بگیریم:
تصور کنید شما به یک لامپ روشن در تاریکی نگاه میکنید. لامپ روشن باعث ایجاد نور و تابش در محیط شده و باعث میشود که دور اطراف لامپ دایرهای نورانی به وجود آید. این دایرههای نورانی که به دور لامپ میبینید، ناخودآگاه ممکن است اطلاعات تصویری لامپ را تار کند و آن را به یک مثلث روشن و دایرههای رنگی در اطراف آن تبدیل کند. این هالوها ممکن است به شکلهای مختلف و با اندازهها مختلف نمایش داده شوند و به محیط اطراف اشیاء تأثیر بگذارند.
آشفتگی هالو معمولاً در شرایطی اتفاق میافتد که نور یا تابش محیط محدود و یا شدید است. همچنین این آشفتگی میتواند در تصاویر مختلف نمایش داده شود، از جمله تصاویر فتوگرافی، پردههای شیشهای، یا حتی اشیاء روشن در تاریکی.
آشفتگی هالو ممکن است تجربههای بصری ما را تحت تأثیر قرار دهد و ممکن است درک دقیقتر و منطقیتر از محیط را مختل کند. بهتر است در شرایطی که ممکن است آشفتگی هالو ایجاد شود (مانند تماشای منابع نوری یا محیطهای روشن در تاریکی) مراقب باشیم و از اثرات احتمالی آن در تصمیمگیریها و رفتارها آگاهی داشته باشیم.
- اشتباههای تجسمی: برخی اوقات ما ممکن است اشیاء را به اشتباه به عنوان چیزهای دیگر تشخیص دهیم. این اشتباهها ممکن است به دلیل شباهتهای شکلی، رنگی یا نقشههای ذهنی ما رخ دهند.
آشفتگی ایجاد شکلها (Geometric Illusions) یکی دیگر از انواع آشفتگیهای ادراکی در حوزه بینایی است. این نوع آشفتگیها اطلاعات حسی را به گونهای ادراک میکنند که اشیاء به نظر غیرقابل باوری یا واقعیت به نظر میآیند. این نوع آشفتگیها معمولاً با استفاده از خطوط، شکلها هندسی، یا ترکیبهایی از اشیاء ساده ایجاد میشوند و اغلب در نقاط محوری یا انتهایی تصویر رخ میدهند.
برای توضیح بهتر، یک مثال از آشفتگی ایجاد شکلها را در نظر بگیریم:
یکی از معروفترین مثالهای آشفتگی ایجاد شکلها، مثال “شرک مولر-لایر” (Müller-Lyer illusion) است. در این مثال، دو خط عمودی به طول یکسان ارائه میشود. اما یکی از این خطوط به انتهاهای خود با یک پرچم یا نوک باز (>) و دیگری با یک پرچم یا نوک به داخل ( <) مزین شده است. هرچند که طول خطوط در واقع یکسان است، اما به نظر میآید که خطی که به داخل پرچم دارد، کوتاهتر از خط دیگر است.
این آشفتگی ناشی از اختلافهای نوری و سایهها، زاویههای دید و ترکیبهای هندسی در ذهن ما ایجاد میشود و باعث میشود تا شکلها به نظر ما تغییر اندازه یا شکل داده شوند.
آشفتگی ایجاد شکلها نشان میدهد که چگونه اطلاعات حسی ما ممکن است در ارتباط با محیط به نحوی تغییر کنند که اشیاء و اندازهها به نظر غیرمعمول آیند. این نوع آشفتگیها به ما نشان میدهد که ادراک ما از جهان پیرامون به تأثیر عوامل مختلفی از جمله زاویهها، ترکیبها و پرچمها ممکن است تغییر کند و ممکن است به نادرستی اطلاعاتی را در ذهن ما ترسیم کند.
- ایجاد شکلها (Geometric Illusions): این نوع آشفتگیها اطلاعات حسی را به گونهای ادراک میکنند که اشیاء به نظر غیرقابل باوری به نظر میآیند. به عنوان مثال، ایجاد شکلها مانند معروفترین مثال آن که خطهای موازی به عنوان خمیده و منحنی به نظر بیایند.
آشفتگیهای تجسمی یکی دیگر از انواع آشفتگیهای ادراکی هستند که مرتبط با تجسم یا فهم شکلها و اشیاء در محیط پیرامون ما هستند. این نوع آشفتگیها باعث میشوند که ما اشیاء را به اشتباه به عنوان چیزهای دیگر تشخیص دهیم یا اطلاعات اشیاء را به نادرستی ترسیم کنیم. این اشتباهها ممکن است به دلیل شباهتهای شکلی، رنگی یا نقشههای ذهنی ما رخ دهند.
برای توضیح بهتر، یک مثال از آشفتگی تجسمی را در نظر بگیریم:
مثال کلاسیکیترین آشفتگی تجسمی، مثال “انسجامهای گابور” (Gabor Illusion) است. در این مثال، یک مربع ساده با خطوط موازی و متقاطع به ما نمایش داده میشود. این خطوط موازی و متقاطع به نظر میآید که رنگ یکسانی دارند و فاصلههای یکسانی از هم دارند. اما به علت قرارگیری و ترکیبهای خاص خطوط، ممکن است این خطوط به نظر غیرموازی و یا زاویهها به نظر ناهموار آیند.
در این مثال، اشتباههای تجسمی ناشی از ترکیبهای خاص خطوط موازی و متقاطع است که توسط مغز ما به عنوان یک نقشهی هندسی و فضایی تفسیر میشود. این تفسیر ممکن است موجب ایجاد شکلها و الگوهای ذهنی متفاوت شود و به ما اطلاعات نادرستی از محیط اطرافمان را منتقل کند.
آشفتگیهای تجسمی نشان میدهند که چگونه مغز ما تصاویر و اشیاء را به صورت خاصی تفسیر میکند و ممکن است باعث ایجاد تصاویر و نقشههای ذهنی نادرست شود. این نوع آشفتگیها به ما نشان میدهد که ادراک ما از جهان پیرامون چقدر به تأثیر عوامل مختلفی از جمله ترکیبها و نحوه تجسم اشیاء ممکن است تغییر کند.
- افزایش یا کاهش اندازه (Size Constancy Errors): در برخی موارد ممکن است ما اندازه اشیاء را بر اساس فاصله آنها از ما ادراک کنیم و این باعث میشود که اشیاء به نظر بزرگتر یا کوچکتر از واقعیت به نظر بیایند.
آشفتگی افزایش یا کاهش اندازه (Size Constancy Errors) یکی از انواع آشفتگیهای ادراکی است که در مورد اندازه اشیاء رخ میدهد. این آشفتگی مرتبط با ادراک ما از اندازههای اشیاء در فضا و به چهارچوب مناسبی است که بر اساس فاصله آنها از ما تصویر ساخته میشود. این مفهوم معمولاً به این معنا است که ما توانایی ادراک اندازههای واقعی اشیاء را در فضا از راه دور نگه میداریم و تصاویری بهینهتر از اندازه اشیاء ایجاد میکنیم.
برای توضیح بهتر، یک مثال از آشفتگی افزایش یا کاهش اندازه را در نظر بگیریم:
تصور کنید شما به یک هواپیما نگاه میکنید که در آسمان در حال پرواز است. این هواپیما به علت فاصلهاش از شما به نظر کوچکتر میآید و اندازهی آن به اندازهای که واقعیت دارد درک نمیشود. اما علیرغم این فاصله، مغز ما میتواند با توجه به اطلاعات و تجربیات قبلی، تصویری از هواپیما به اندازهی مناسبی بسازد. این به معنای آشفتگی افزایش یا کاهش اندازه است، زیرا مغز ما اندازهی واقعی هواپیما را با توجه به فاصلهاش از ما تعیین نمیکند و تصویری با اندازهای بهینهتر ایجاد میکند.
این آشفتگی به ما نشان میدهد که مغز ما قادر است از اطلاعات حسی محدود به اندازهگیری اندازههای اشیاء در فضا استفاده کند و تصویری مناسب و پیوسته از محیط اطراف خلق کند. این ویژگی ادراکی به ما امکان میدهد با محیط اطراف در تعامل بهتری باشیم و به طور دقیقتری با جهان پیرامون ارتباط برقرار کنیم.
این نمونهها تنها چند مثال از آشفتگیهای ادراکی هستند و بسیاری دیگر نیز وجود دارند. آشنایی با این خطاها مهم است تا درک دقیقتری از دنیای پیرامون ما داشته باشیم و تصمیمگیریها و رفتارهای ما را بهبود بخشیم.
دیدگاهتان را بنویسید